جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

سفرنامه (1)

سلام عزیزای من حال همتون خوبه؟ دلم براتون تنگ شده بود

چند روزه که میخوام بیام و بنویسم ولی از یه طرف مشغله کاری و از طرف دیگه هم دلتنگی و افسردگی بعد از سفر بهم این اجازه رو نمیداد. جای شما خالی اونجا خیلی خوش گذشت و خیلی خوب بود و ما یکی از بهترین سفرهای زندگیمون و تجربه کردیم. جوجه هم اونجا خیلی بچه خوبی بود  حسابی با مامان باباش همکاری کرد الهی که دورش بگردم....


توی این پست درخصوص سفرمون مینویسم و توضیح میدم کجا رفتیم و چطور شد....

درجریان هستید که من قبل از سفر اصلی یه ماموریت کاری به اصفهان داشتم که دوشنبه شب 13 شهریور یعنی دقیقا یه روز بعد از تولد نی نو شروع شد. این سفر یکی از سخت ترین سفرهای من بعد از ازدواج بود آخه من بعد از ازدواج هیچ وقت تنهایی نرفته بودم جایی. حتی ماموریت هم که میرفتم جوری برنامه ریزی میکردم که دیگه تا ظهر خونه باشم.

بعدازظهر روز دوشنبه ما با هزار ناراحتی و بغض آماده شدیم که بریم فرودگاه توی فرودگاه از مسئولین پرواز درخصوص ممنوعیت سفر خانم های باردار پرسیدیم که گفتن اگه تا قبل از شش ماهگی باشه مشکلی نداره درغیر این صورت سرمهماندار ممکنه گیر بده!!! خلاصه ما چادری به سر کردیم که حداقل اینجوری یه کم شکم قلمبه خودمان را استتار کنیم... وبعد از کلی سفارش از طرف نی نو با یه حالت ترس و لرز سوار هواپیما شدیم که نکنه یه وقتی مشکلی پیش بیاد

خداروشکر با چندتا از همکارای شهرستانی همسفر بودم و بعد از رسیدن باهم هماهنگ کردیم و با یه ماشین به سمت مرکز آموزش اصفهان که تقریبا 40 کیلومتر با فرودگاه فاصله داشت حرکت کردیم. توی هواپیما هم خداروشکر مشکلی پیش نیومد جوجه هم که بدتر از مامانش از حالا شجاعتشو نشون داد و از زمانی که اوج گرفتیم شروع کرد به بازی و شیطنت تو شکم مامانیش و اصلا نترسید...

توی اصفهان اصلا بهم خوش نگذشت و اصلا حس خوبی بهم نداد. البته بودن با همکارا و گردش شهری بد نبود ولی نمیدونم چرا از اصفهان زیاد خوشم نیومد (شاید چون نی نو باهام نبود بهم خوش نگذشته)

بالاخره روز پنج شنبه صبح حرکت کردم به سمت فرودگاه به مقصد تهران (البته نی نو روز قبلش حرکت کرده بود و تهران توی فرودگاه منتظرم بود)

وقتی رسیدم تهران وقتی از دور همسر گلمو دیدم که با لباسای جدیدش چقدر هم خوشتیپ شده بود کلی ذوق کردم و از دور نیشم باز شد سریع رفتم تو بغلشبغل 

الهی که قربونش برم چقدر هم دلم براش تنگ شده

ما رفتیم یه گوشه ای نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن (حالا خوبه لحظه به لحظه هم از هم خبر داشتیم و باهم درتماس بودیم)

بگذریم.... اول بگم که مقصد ما واسه سفر کشور ترکیه و شهر زیباو توریستی کوش آداسی بود. بنابراین ما باید میرفتیم فرودگاه امام ولی چون ساعت حرکتمون 7/5 بعدازظهر بود یه کم توی مهرآباد موندیم و ناهار هم همونجا خوردیم بعد رفتیم سمت فرودگاه امام که به نظر من نسبت به مهرآباد اصلا زیبایی خاصی نداشت و مهرآباد خیلی بهتر بود. این معطلیمون توی فرودگاه و اینکه پروازمون (زاگرس) یک ساعت تاخیر داشت مارو خیلی خسته کرد ولی بهرحال ما سوار هواپیما شدیم و به سمت دیار غربت حرکت کردیم. پروازمون سه ساعت طول کشید که تقریبا اکثرش به خواب گذشت.

اینم بگم که هموطنای عزیزمون همین که موتور هواپیما روشن شد کشف حجاب کرده و تیپ عوض کردن جوری که من و نی نو با تعجب بهشون نگاه میکردیم. اونها اینقدر عجله داشتن که حتی صبر نکردن از مرز خارج بشیم یا حداقل هواپیما بپره بعد..... (البته به ما ربطی نداشت)

خلاصه ما تقریبا ساعت 12 به وقت خودمون رسیدیم فرودگاه ازمیر (آخه کوش آداسی پرواز مستقیم نداره) و بعد از چک کردن پاسپورتامون و پیدا کردن لیدرهامون با ماشین به سمت کوش که تا ازمیر 45 دقیقه فاصله داشت حرکت کردیم. اینم عکس از فرودگاه ازمیر

 توی راه لیدر کلی درمورد هتل و توهایی که شرکت خودشون برگزار میکرد و هزینه هاشون توضیح داد و قرار شد اگه کسی میخواد توی این تورها ثبت نام کنه فردا صبح تو لابی باشه. موقعی که رسیدیم چون شب بود و ماهم خسته بودیم عکسی نگرفتیم و بعد از اینکه اتاقامونو تحویل گرفتیم بعد از یه دوش آب گرم با خیال راحت خوابیدیم. راستی یادم رفت بگم اسم هتلمون club prestige بود. یه هتل سه ستاره ولی ما خیلی ازش راضی بودیم. آخه هم به ساحل نزدیک بود هم به مرکز شهر. اینم چندتا عکس از محوطه هتل که صبح گرفتیم



این دونفر هم از همسفرای ما بودن (خواهرو برادرن) خانمه از آمریکا اومده بود داداشه از تهران

 روز اول بعد از اینکه یه صبحانه حسابی خوردیم رفتیم تو لابی که واسه تورها ثبت نام کنیم. از اونجایی که من و نی نو قرار گذاشته بودیم حسابی خوش بگذرونیم و کمتر خرید کنیم تقریبا تمام تورهارو ثبت نام کردیم و واسه تمام هفتمون به جز پنج شنبه که روز برگشتمون بود برنامه ریزی کردیم. طبق برنامه ای که چیده بودیم قرار شد همون روز (جمعه) تور شهری ما که از طرف خود شرکت و به صورت رایگان بود برگزار بشه. شروع برنامه ساعت 11 بود بنابراین ما وقت داشتیم یه گشتی اطراف هتل بزنیم و با محیط اطرافمون بیشتر آشنا بشیم. چون هتل ما تقریبا روی یه تپه بود تقریبا یه نمای کلی از شهر کوش آداسی بیرون هتل قابل دیدن بود (اینم عکس کلی شهر)

ادامه مطلب ...

حسرت

               


دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ

دست تمنایی به سویم دراز کرد

خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه....

دنیا عوض شده است

کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق....