جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

حسش کردم

نی نی شکلک

سلام سلام سلاااااامممممم

عید همگی مبارک نماز روزه هاتونم قبول باشه

چند روزیه میخوام بیام و از حس و حالم بنویسم ولی ماشالله این شلوغیا و رفت و آمدهای عید اصلا بهم اجازه نمیداد (آخه ما جنوبیا این عیدو کلی تحویل میگیریم و حسابی رفت و آمد داریم) این چند روزه هم که همش تعطیلات بود و از اونجایی که نت خونه قطع شده دیگه نمیتونستم بیام آپ کنم.


جونم واستون بگه که من تو این چند روز بهترین عیدی که میتونستم از خدا گرفتم و بابتش کلی خوشحالم. الان چند روزه که حرکت جیگرمو وقتی که تو شکمم وول میخوره کاملا حس میکنم و دارم باهاش زندگی میکنم.

واااییییی نمیدونید چه حس قشنگیه... من و دخملم حسابی باهم دوست شدیم و هر روز کلی باهم صحبت و بازی میکنیم (البته منظورم از صحبت حرکات اون و نحوه جواب دادنشه)

مثلا من وقتی ازش یه سوالی میپرسم یا نظرشو میخوام اگه موافق باشه با حرکاتش بهم نشون میده اگر هم مخالف باشه هیچ حرکتی نمیکنه (بس که باهوشه شیرین عسلم)

شاید پیش خودتون بگید این یه توهمه ولی بخدا واقعیت داره و من کاملا بهش اعتقاد دارم.

شیطون مامانی صبح ها که از خواب بیدار میشه اینقدر وول میخوره و اینقدر مامانشو میزنه و تا من نرم صبحانه بخورم آروم نمیشه ( فکر کنم وروجکم یه کم شکموئه)

اولین باری که حرکتشو حس کردم مثل این بود که یه چیزی یهو باسرعت تو شکمم جابجا شد. اصلا باورم نمیشد حسش کردم ولی وقتی دوباره حرکت کرد شروع کردم به جیغ و داد کردن و خوشحالی (شانس آوردم خونه بودم وگرنه آبروم میرفت) کلی ذوق کرده بودم و به نی نو گفتم بیاد دستشو بزاره که اونم حسش کنه ولی فکر کنم بس که جیغ زده بودم شیطونکم ترسیده بود که مامانش چرا اینجوری شده و دیگه تکون نخورد.

همون لحظه نی نو کلی ناراحت شد که من نمیتونم حسش کنم و این حس فقط مخصوصه توئه و خوش بحالت.... خیلی دلم براش سوخت آخه من دوست دارم نی نو تو همه لحظه ها کنارم باشه و همه این حسای خوبو باهم تجربه کنیم.

چندروز بعدش وقتی از سرکار برگشتیم نی نو خیلی ناراحت بود و حالش گرفته بود منم هرچی سر به سرش گذاشتم و باهاش شوخی کردم فایده نداشت و نتونستم حال و هواشو عوض کنم. تا اینکه یه فکری به سرم زد

رفتم کنار نی نو دراز کشیدم و آروم دستشو گذاشتم رو شکمم و به دخمل گلم گفتم این دست باباییه... اون تورو خیلی دوست داره ولی الان ناراحته تو هم اگه دوستش داری یکی بابایی رو بزن که خوشحال بشه...

به فاصله چند ثانیه وروجک مامانی با یه حرکت آکروباتیک چنان ضربه ای به شکمم زد که نی نو یهو ترسید و دستشو کشید کنار. بعدش هم کلی خندید و خوشحال شد که تونسته حسش کنه و کلی قربون صدقه دخترش رفت. کوچولوی مامانی با باباش هم ارتباط خوبی داره و به حرفش حسابی گوش میده (پدر سوخته از حالا داره خودشو واسه باباش لوس میکنه)

تازه دیروز هم یه چشمه دیگه از شیرین کاریاشو نشونمون داد...

من و نی نو دیروز سر یه موضوعی یه کوچولو باهم بحث کردیمChi Migi که نی نو ناراحت شد و رفت تو اتاق منم تو پذیرایی دراز کشیدم که یه کم بخوابم و استراحت کنم. ولی مگه این وروجک گذاشت!!!!!

همینطور یه بند میکوبید تو شکمم و وول میخوردنی نی شکلک

 تا اینکه رفتم تو اتاق دست نی نو رو گرفتم که بابا من باهات کاری ندارم ولی دخترت دیوونه ام کرد و یه لحظه هم آروم نمیشه و باباشو میخواد. نی نو هم اومد و کلی قربون صدقه اش رفت و باهاش صحبت کرد تا شیطون بلا آروم شد و دیگه تا شب خبری از شیطنت و کتک کاری نبود (قربونش برم الهی که اینقدر هوای مامان باباشو داره6)


این کوچولوها واقعا به دنیای بیرون آگاهن و همه چیزو میفهمن و از همین الان سعی در این دارن که با دیگران ارتباط برقرار کنن. با اینکه بیصبرانه منتظرم که زمان سپری بشه و این روزها بگذرن تا نی نیمون زودتر بزرگ بشه و به دنیا بیاد ولی از یه طرف دیگه هم مطمئنم دلم واسه این روزها و این حال و هوا تنگ میشه.... واقعا حس قشنگیه حس مادر شدن... امیدوارم همه اونایی که چشم به راه نی نیاشون هستن زودتر این روزهاو حس و حالو تجربه کنن (مخصوصا دوستای گلم)


راستی جوجه ما از نور میترسید. مثلا وقتی که داشت بازی میکرد و تکون میخورد اگه یهو لباسمو میزدم بالا یا یه نوری به شکمم میخورد سریع قایم میشد و دیگه تکون نمیخورد. ولی الان چند روزه بس که باهاش حرف زدم و عادتش دادم وقتی لباسمم میزنم بالا و به شکمم نگاه میکنم به شیطنتاش ادامه میده و من حرکاتشو کامل میبینم و کلی ذوق میکنم و قند تو دلم آب میشه که اینقدر خوشبختم و خدا اینقدر منو دوست داره و ازش تشکر میکنم.Animated GIF - pregnant mom

هر سری که حرکتشو حس میکنم انگار اولین باره که حسش میکنم و مثل همون بار اول کلی ذوق مرگی میشم و کیف میکنم.Ahaaaaaa من عاشق این روزها و نی نی و بابای نی نیم هستم و ازش بابت اینکه هر لحظه کنارمه تشکر میکنم2 04.


پ.ن: دیروز یه نفرو آوردیم واسه اندازه گیری اتاقش برای درست کردن کمد با یه دکور قشنگ آخه ما از سرویس های چوبی توی بازار خوشمون نیومده و تصمیم گرفتیم سفارش بدیم یه چیزی با سلیقه خودمون واسش درست کنن. امروز هم قراره چند نمونه از چوبای رنگیشو بیاره واسه انتخاب و ترکیب رنگ خدا کنه قشنگ بشه

نظرات 5 + ارسال نظر
جوجه تیغی شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ http://jojetighiashegh.blogfa.com/

سلام
خوش به حالت که اینهمه قشنگ حسش میکنی. به نظرم اینکه یه موجود زنده ی دیگه درون آدم زندگی کنه که تو باید مواظب زندگیش باشی هم خیلی قشنگه هم خیلی هیجان انگیز. ایشالا که به سلامتی دنیا بیاد. این دخملی خوشکل الان چندماهشه؟

سلام
آره واقعا راست گفتی. امیدوارم همه یه روزی این حسو تجربه کنن. ایشالله روزی خودت
عزیزم الان اواخر 4 ماهگی هستم به زودی باید وارد 5 بشم

سپیده یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ق.ظ http://www.aghl-ya-ehsas.blogsky.com

عزیزم خیلی واست خوشحالم که این حسه قشنگ رو داری ودر کنار نی نیه نازت و شوهر مهربونت خوشبختی حسابی از این دوران لذت ببر به نظر منم خیلی حسه خوبیه
خیلی مراقبه خودت و نی نی باش
راستی چند ماهته؟

نی نی و مامی یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.niniomami.blogfa.com

سلام خیلی خوشحالم که حسش کردی
خدا کنه از این روزا واسه منم و شوهرم هم باشه.

سلام عزیزم
بخدا من همش تو فکرت هستم و مرتب واست دعا میکنم که این روزهارو تجربه کنی عزیزم. ایشالله که اون روزها زیاد دور نیستن

مژده دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ق.ظ

عزیزم
خدا حفظش کنه واست
میدونم الان چه احساسات قشنگی رو تجربه میکنی
حس خیلی قشنگیه
میدونی به نظرم عادت های خواب وبیداری بچه ها از دوران بارداری مشخصه
پسر من که اینجوری بود
اخه من اونموقع عادت نداشتم تا دیروقت بیدار بمونم
فوقش 12 خواب بودم ولی همون موقع ها گاهی تو شکمم تا ساعت 2 یا 3 شب وول میخورد جوری که بیدارم میکرد از خواب
باورت میشه همین الان هم همینجوریه و کمتر از 2نصف شب نمیخوابه

قربونت بشم آره واقعا روزها و لحظه های قشنگی هستن
راست میگییییی؟؟؟!!!!! پس از حالا عادتش بدم شبا زیاد بیدار نمونه
البته جیگر مامان بچه خوبیه.... معمولا شبا زود میخوابه مگر اینکه خودم بخوام بیدار بمونم و سر به سرش بزارم که اونم بیدار میشه و شروع میکنه به شیطنت

زن مش ماشا... بی درد دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ب.ظ http://zarrinbanoo.blogfa.com/http://

سلام مامان کوچولوی خوشگلم.وای میفهمم چه حسی داری.بهترین حس دنیاست.بعدش که به دنیا بیاد طعم بزرگترین عشق دنیا رو میچشی.مبارکت باشه عزیزم/

سلام خانمی خوش اومدی
ممنونم گلم... من همینجوریش هم عاشق ین وروجک شیطون کوچولو شدم و میدونم یه روزی دلم برای این لحظه ها تنگ میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد