جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

جهانی به وسعت یک قلب

از تمام دار دنیا تنها یک چیز دارم : دوستت

حسرت

               


دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ

دست تمنایی به سویم دراز کرد

خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه....

دنیا عوض شده است

کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق....

جشن تولد بابایی


همه باهم بخونید :

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

آخخخخخخخخ جوووووووووووووونننننننننننن......

من و نی نی امروز خیلی خوشحالیم آخه امروز تولد بهترین همسر دنیا واسه من و مهربون ترین بابای دنیا واسه نی نیه بوووووووووسسسسسسسسسس......

قربونت برم الهی تولدت مبارک باشه. من و جوجه میخوایم یه جشن درست و حسابی واسه بابایی بگیریم. بچه ها شما هم بیاید همه دعوتید. میخوایم حسابی خوش بگذرونیم


آخ جون مهمونا تو راهن دارن میان  


من برم سریع آماده بشم

 مهمونا رسیدن بریم سریع جشنو شروع کنیم، بفرمایید خوش آمدید  

به سلامتیه همه باباهای مهربون


حالا همگی دست دست



دی جی هم که رسید، همه بدوید بریم وسط  

   

 

خوبه چندتا عکس یادگاری خوشگل هم بگیریم


حالا نوبت کیکه یکی بیاد کمک باهم بریم بیاریمش

      نی نو بدو شمعهارو فوت کن، قبلش آرزو یادت نره 


یک.... دو..... سه.... 


هورااااااااا....... مبارک باشه بچه ها بفرمایید کیک 


حالا اگه گفتید نوبت چیه؟؟؟!!!! بله دیگه بحث شیرین کادوها... بدوید بریم سراغشون 

نی نو رو ببینید وسط این همه کادو چقدر خوشحاله 


اون قلبه که دستشه کادوی منه بخاطر همین اینقدر بابتش ذوق کرده 


فرشته کوچولومون هم واسه باباییش گل آورده 


مبارکت باشه عزیزم.... ایشالله هزار ساله بشی و همیشه کنار من و جوجه کوچولومون بمونی



حالا هم که همه رفتن نوبت مهمونی دونفره من و نی نوی عزیزمه که کلی باهم بگیم و بخندیم و واسه هم آرزوهای قشنگ داشته باشیم


پ.ن1: آهنگ وبلاگ هم هدیه از طرف فرشته کوچولویه مامانیه که امروز بخاطر تولد باباییش از ساعت 6 صبح داره تو شکم مامانیش شیطونی میکنه و خوشحاله. منم که کادوی تولدشو زودتر بهش دادم و کلی خوشحالش کردم ولی بهترین هدیه ام واسش اینه که قلبم در اختیارشه و خیلی خیلی دوستش دارم

 

پ.ن2: من یه چند روزی دارم میرم اصفهان واسه ماموریت از اون طرف هم با نی نو عازم سفر به سواحل مدیترانه هستیم. یه چند وقتی نیستم ولی دلم براتون تنگ میشه. مواظب خودتون باشید واسه ما هم دعا کنید که بسلامتی بریم و بیایم و مشکلی پیش نیاد.

خدا نگهدار 

حسش کردم

نی نی شکلک

سلام سلام سلاااااامممممم

عید همگی مبارک نماز روزه هاتونم قبول باشه

چند روزیه میخوام بیام و از حس و حالم بنویسم ولی ماشالله این شلوغیا و رفت و آمدهای عید اصلا بهم اجازه نمیداد (آخه ما جنوبیا این عیدو کلی تحویل میگیریم و حسابی رفت و آمد داریم) این چند روزه هم که همش تعطیلات بود و از اونجایی که نت خونه قطع شده دیگه نمیتونستم بیام آپ کنم.


جونم واستون بگه که من تو این چند روز بهترین عیدی که میتونستم از خدا گرفتم و بابتش کلی خوشحالم. الان چند روزه که حرکت جیگرمو وقتی که تو شکمم وول میخوره کاملا حس میکنم و دارم باهاش زندگی میکنم.

واااییییی نمیدونید چه حس قشنگیه... من و دخملم حسابی باهم دوست شدیم و هر روز کلی باهم صحبت و بازی میکنیم (البته منظورم از صحبت حرکات اون و نحوه جواب دادنشه)

مثلا من وقتی ازش یه سوالی میپرسم یا نظرشو میخوام اگه موافق باشه با حرکاتش بهم نشون میده اگر هم مخالف باشه هیچ حرکتی نمیکنه (بس که باهوشه شیرین عسلم)

شاید پیش خودتون بگید این یه توهمه ولی بخدا واقعیت داره و من کاملا بهش اعتقاد دارم.

شیطون مامانی صبح ها که از خواب بیدار میشه اینقدر وول میخوره و اینقدر مامانشو میزنه و تا من نرم صبحانه بخورم آروم نمیشه ( فکر کنم وروجکم یه کم شکموئه)

اولین باری که حرکتشو حس کردم مثل این بود که یه چیزی یهو باسرعت تو شکمم جابجا شد. اصلا باورم نمیشد حسش کردم ولی وقتی دوباره حرکت کرد شروع کردم به جیغ و داد کردن و خوشحالی (شانس آوردم خونه بودم وگرنه آبروم میرفت) کلی ذوق کرده بودم و به نی نو گفتم بیاد دستشو بزاره که اونم حسش کنه ولی فکر کنم بس که جیغ زده بودم شیطونکم ترسیده بود که مامانش چرا اینجوری شده و دیگه تکون نخورد.

همون لحظه نی نو کلی ناراحت شد که من نمیتونم حسش کنم و این حس فقط مخصوصه توئه و خوش بحالت.... خیلی دلم براش سوخت آخه من دوست دارم نی نو تو همه لحظه ها کنارم باشه و همه این حسای خوبو باهم تجربه کنیم.

چندروز بعدش وقتی از سرکار برگشتیم نی نو خیلی ناراحت بود و حالش گرفته بود منم هرچی سر به سرش گذاشتم و باهاش شوخی کردم فایده نداشت و نتونستم حال و هواشو عوض کنم. تا اینکه یه فکری به سرم زد

رفتم کنار نی نو دراز کشیدم و آروم دستشو گذاشتم رو شکمم و به دخمل گلم گفتم این دست باباییه... اون تورو خیلی دوست داره ولی الان ناراحته تو هم اگه دوستش داری یکی بابایی رو بزن که خوشحال بشه...

به فاصله چند ثانیه وروجک مامانی با یه حرکت آکروباتیک چنان ضربه ای به شکمم زد که نی نو یهو ترسید و دستشو کشید کنار. بعدش هم کلی خندید و خوشحال شد که تونسته حسش کنه و کلی قربون صدقه دخترش رفت. کوچولوی مامانی با باباش هم ارتباط خوبی داره و به حرفش حسابی گوش میده (پدر سوخته از حالا داره خودشو واسه باباش لوس میکنه)

تازه دیروز هم یه چشمه دیگه از شیرین کاریاشو نشونمون داد...

من و نی نو دیروز سر یه موضوعی یه کوچولو باهم بحث کردیمChi Migi که نی نو ناراحت شد و رفت تو اتاق منم تو پذیرایی دراز کشیدم که یه کم بخوابم و استراحت کنم. ولی مگه این وروجک گذاشت!!!!!

همینطور یه بند میکوبید تو شکمم و وول میخوردنی نی شکلک

 تا اینکه رفتم تو اتاق دست نی نو رو گرفتم که بابا من باهات کاری ندارم ولی دخترت دیوونه ام کرد و یه لحظه هم آروم نمیشه و باباشو میخواد. نی نو هم اومد و کلی قربون صدقه اش رفت و باهاش صحبت کرد تا شیطون بلا آروم شد و دیگه تا شب خبری از شیطنت و کتک کاری نبود (قربونش برم الهی که اینقدر هوای مامان باباشو داره6)


این کوچولوها واقعا به دنیای بیرون آگاهن و همه چیزو میفهمن و از همین الان سعی در این دارن که با دیگران ارتباط برقرار کنن. با اینکه بیصبرانه منتظرم که زمان سپری بشه و این روزها بگذرن تا نی نیمون زودتر بزرگ بشه و به دنیا بیاد ولی از یه طرف دیگه هم مطمئنم دلم واسه این روزها و این حال و هوا تنگ میشه.... واقعا حس قشنگیه حس مادر شدن... امیدوارم همه اونایی که چشم به راه نی نیاشون هستن زودتر این روزهاو حس و حالو تجربه کنن (مخصوصا دوستای گلم)


راستی جوجه ما از نور میترسید. مثلا وقتی که داشت بازی میکرد و تکون میخورد اگه یهو لباسمو میزدم بالا یا یه نوری به شکمم میخورد سریع قایم میشد و دیگه تکون نمیخورد. ولی الان چند روزه بس که باهاش حرف زدم و عادتش دادم وقتی لباسمم میزنم بالا و به شکمم نگاه میکنم به شیطنتاش ادامه میده و من حرکاتشو کامل میبینم و کلی ذوق میکنم و قند تو دلم آب میشه که اینقدر خوشبختم و خدا اینقدر منو دوست داره و ازش تشکر میکنم.Animated GIF - pregnant mom

هر سری که حرکتشو حس میکنم انگار اولین باره که حسش میکنم و مثل همون بار اول کلی ذوق مرگی میشم و کیف میکنم.Ahaaaaaa من عاشق این روزها و نی نی و بابای نی نیم هستم و ازش بابت اینکه هر لحظه کنارمه تشکر میکنم2 04.


پ.ن: دیروز یه نفرو آوردیم واسه اندازه گیری اتاقش برای درست کردن کمد با یه دکور قشنگ آخه ما از سرویس های چوبی توی بازار خوشمون نیومده و تصمیم گرفتیم سفارش بدیم یه چیزی با سلیقه خودمون واسش درست کنن. امروز هم قراره چند نمونه از چوبای رنگیشو بیاره واسه انتخاب و ترکیب رنگ خدا کنه قشنگ بشه

تشخیص جنسیت

 نی نی شکلک

سلام عزیزای من حال همتون خوبه؟؟؟!!!! حال من و نی نی هم خوبه فقط دلمون خیلی براتون تنگ شده بود. نی نی شکلک

خیلی وقته دوست دارم بیام در مورد کوچولوی شیطون و نازم بنویسم ولی اینقدر تو این چند وقته درگیر کار بودم که حتی فرصت اینکه درست و حسابی بهتون سر بزنم رو نداشتم. شرمنده روی ماه همتون 

عرضم به خدمتتون که یکی از دلایلی که تو این چند وقته زیاد نمیومدم نت جدای از مشغله کاری این بود که سری آخری که رفته بودم دکتر و اون سونو و آزمایشارو نشونش داده بودم بهم گفته بود که خداروشکر وضعیت بچه و محل قرار گرفتنش خوبه ولی جفت یه مقدار پایین بود و من باید یه کم بیشتر رعایت میکردم. کلی بهم سفارش کرده بود و منو ترسونده بود بخاطر همین زیاد روحیه خوبی نداشتم و خیلی نگران نی نی بودم که نکنه اتفاقی بیوفته.... نی نی شکلک

روزی که با نی نو رفته بودیم مطب تا من برم پیش دکتر معاینه بشم نی نو رفته بود دنبال بلیط واسه یه سفر توپ ولی دکتر حتی مسافرت رفتن هم واسم ممنوع کرده بود و حالمون کلی گرفته شد.....!!!!!

خلاصه تو این چندوقته حسابی مراقب بودیم و همش دست و دلمون میلرزید و همش دعا میکردیم که مشکلی پیش نیادتا اینکه این هفته قبل از اینکه برم دکتر رفتم سونو دادم و فهمیدیم که مشکل حل شده و اوضاع بر وفق مراده

از سونو بگم واستون که خداروشکر این دفعه که رفتم نی نو هم باهام اومد و باهم صدای قلب کوچولومونو شنیدیم. تو اون لحظه نمیدونید چشمای نی نو چه برقی میزد و چقدر خوشحال شده بود. واقعا یکی از بهترین حس های عالم همین حسه نی نی شکلک

از اونجایی که وقتی رفتم سونو تو هفته هیجدهم (یعنی اواسط چهارماهگی) بودم جنسیت نی نی مشخص شد. وقتی دکتر به انگلیسی گفت که جنسیتش چیه من و نی نو با تعجب و خوشحالی نگاه همدیگه کردیم و دوتایی زدیم زیر خنده smile emoticon koloboksmile emoticon kolobok

میدونید تشخیصش چی بود؟؟؟!!!!!!!! نی نی شکلک

ادامه مطلب ...

زندگی را نخواهیم فهمید اگر...!

زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

از همه گل های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چندتا از آرزوهایمان اجابت نشدند.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

عزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم یا نتوانستیم یک سال قبول شویم.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی نتیجه ماند.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

همه دست هایی که برای دوستی به سمت ما دراز می شوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوء استفاده کرد.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

فقط چون یک بار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل بستن بهراسیم.


زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

همه شانس ها و فرصت های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چندتا از فرصت ها موفق نبوده ایم.


پ.ن: فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته ای می رسیم و یک صد کلید در دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن ها و دوباره بلند شدن هاست که معنای زندگی فهمیده می شود و ما با توانایی و قدرت های درون خود بیشتر آشنا می شویم.


   زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن هرگز قدم در جاده نگزاریم